معرفی رمان «فنجان مونس»

رمان «فنجان مونس» نوشته نغمه فرج‌اللهی در سال ۱۴۰۱ در ۴۲۴ صفحه منتشر شده و به چاپ دوم رسیده‌است.

رمان فنجان مونس داستانی است کوتاه، خودمانی و شاعرانه که با نگاهی عمیق به خاطره‌، اشیاء و پیوندهای عاطفی ما با آنها، به جهان درونی زنی تنها پا می‌گذارد؛ زنی که پس از سال‌ها زندگی در مهاجرت، با شکستن یک فنجان ساده‌ی کهربایی، درهای قلب و ذهنش را به روی گذشته، درد، شادی و دلتنگی باز می‌کند. این داستان روایت دگرگونی است، اما نه دگرگونی حاصل از حادثه‌ای بزرگ، بلکه تحول ناشی از لحظه‌ای کوچک ولی معنادار.

راوی داستان زنی است در آستانه‌ی پیری، که بیش از سی سال با فنجانی زرد رنگ و خال‌دار زندگی کرده، از آن نوشیده، اشک ریخته و لبخند زده است. این فنجان تنها یک ظرف نیست، بلکه حافظه‌ای زنده از پدر، مادر، وطن، مهاجرت، دلتنگی و خاطرات تلخ و شیرینی است که درون هر جرعه‌ی نوشیدنی‌اش پنهان شده‌اند. شکستن این فنجان، شکستن چیزی در درون اوست، چیزی که تا پیش از آن، در سکوت و انکار دفن شده بود.

نویسنده در این اثر به زیبایی از قدرت اشیاء برای زنده نگه داشتن خاطرات پرده برمی‌دارد. فنجان در این روایت نقش نمادین دارد: نماد پیوندی میان گذشته و حال، میان تنهایی و مونس، میان زنانگی و رنج. فنجانی که زمانی فقط ظرفی برای قهوه و دمنوش بوده، حالا به محرکی تبدیل می‌شود که شخصیت داستان را به نوشتن وادار می‌کند؛ به سخن گفتن، به گشودن قفل‌هایی که سال‌ها بافته و با آن‌ها خویش را درون حصاری از تکرار و درد زندانی کرده است.

زبان اثر، لطیف و شاعرانه است. نویسنده با بهره‌گیری از استعاره‌های تصویری و جزئیات ملموس (مثل رنگ خال‌های پیراهن مادر یا عطر دارچین قهوه‌ی پدر) فضایی نوستالژیک و صمیمی خلق می‌کند. این رمان پر است از صداهای خاموشِ زنانی که در سکوت خانه‌ها، با اشیاء خود سخن می‌گویند و برای یافتن معنا در روزمرگی، به خاطره‌سازی و خاطره‌خواری پناه می‌برند. همینجاست که رمان «فنجان مونس» از یک داستان شخصی فراتر می‌رود و به تجربه‌ای جمعی بدل می‌شود.

نکته‌ی درخشان این اثر، صداقت راوی است. او بدون خودسانسوری، از عشق و دلتنگی، از رابطه‌ی والدینش، از مهاجرت، و از وابستگی‌اش به یک شیء بی‌جان می‌گوید. او خود می‌داند دغدغه‌اش “فنجان” نیست، بلکه “حال فنجان” است. حالتی که در او بازتاب یافته و بخشی از هویتش شده است. این‌گونه، نویسنده موفق می‌شود از دل جزئیات روزمره، مفاهیمی چون هویت، زنانگی، سالخوردگی، و حتی زیستن را بیرون بکشد.

رمان همچنین نگاهی ظریف به موضوع تنهایی دارد. شخصیت داستان نه از تنهایی گریزان است، نه آن را محکوم می‌کند؛ بلکه تنهایی‌اش را به بستری برای بازاندیشی و تحول تبدیل می‌سازد. او حتی از تکرار خاطرات، به جای فرار، برای تولدی دوباره استفاده می‌کند. این نگرش، اثر را به بیانیه‌ای نرم و در عین حال قاطع در ستایش درون‌نگری و شجاعت برای بیان تجربه‌های شخصی تبدیل می‌کند.

فنجان مونس در کنار تمام لطافت و سادگی‌اش، حامل بارهای سنگینی از عاطفه و تأمل است. نویسنده توانسته به‌جای ارائه‌ی طرح داستانی پیچیده یا حادثه‌محور، بر لحظه‌ها، احساسات، و پیوستگی زمان‌های گذشته و حال تمرکز کند؛ و همین انتخاب باعث می‌شود که خواننده حس نزدیکی و حتی هم‌ذات‌پنداری عمیقی با شخصیت داستان پیدا کند.

این کتاب نه فقط درباره‌ی یک فنجان، بلکه درباره‌ی صدای زنانی است که مدت‌ها سکوت کرده‌اند؛ درباره‌ی لحظه‌ای است که یک فنجان می‌شکند و در پی آن، زن تصمیم می‌گیرد که دیگر ساکت نماند. و این همان نقطه‌ی آغاز تحول است.

فنجان مونس را باید خواند، نه برای اینکه داستانی مهیج دارد، بلکه برای آنکه یادآور می‌شود اشیاء نیز تاریخ دارند، و گاهی یک فنجان، می‌تواند نجات‌بخش یک روحِ خاموش باشد.

فنجان مونس - Fenjan Mounes
رمان «فنجان مونس» اثر نغمه فرج‌اللهی
نوشته‌های مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

[nextend_social_login]