واتساپ / تلگرام: 09300655048 ایمیل: danyarpub@gmail.com

کتاب «در جستوجوی آن؛ روزنوشتهای صعود به قله اورست» نوشته ایمان آذیش در سال ۱۴۰۰ منتشر شده و به چاپ سوم رسیدهاست. این کتاب در ۳۰۴ صفحه به صورت رنگی در دسترس علاقهمندان قرار گرفتهاست.
کتاب روزنوشتهای صعود به قله اورست (در جستوجوی آن) تجربهای عمیق، انسانی و نفسگیر از فتح مرتفعترین نقطهی زمین است. این اثر که بر پایهی یادداشتهای نویسنده طی روزهای صعود به قلهی اورست نگاشته شده، تصویری ملموس و پر از تناقض از رویارویی انسان با طبیعت بکر، خطرناک و اسرارآمیز هیمالیا ارائه میدهد.
کتاب از همان ابتدا با صمیمیتی حیرتآور آغاز میشود؛ نویسنده بیپرده از دو سالی که از صعودش به اورست گذشته سخن میگوید و دلیل انتشار این یادداشتها را بازگو میکند: نوشتههایی که نه به قصد انتشار، بلکه از روی نیاز درونی برای ثبت لحظات سخت و شورانگیز سفر، در شرایطی سخت و نامتعارف نگارش یافتهاند. کاغذهایی مچاله و فرسوده، در دل سرمای کشنده و وزش طوفان، گواهی بر ارادهای است که نه تنها در صعود به قله، بلکه در نوشتن نیز از پای نمینشیند.
هیمالیا در این کتاب تنها یک کوه نیست؛ بلکه سرزمینی است رازآلود، با طبیعتی که گویی از زمانهای دور دست نخورده باقی مانده است. سرزمین معابد و افسانهها، جایی که انسانها از تعلقات دنیوی فاصله گرفته و در میان صخرهها و یخچالهای عظیم، به شکلی دیگر از زندگی پیوند خوردهاند. در این سفر، نویسنده نه تنها با کوه، بلکه با انسانهایی از ملیتها و فرهنگهای گوناگون همسفر میشود؛ کوهنوردانی که هر یک با انگیزهای متفاوت راهی اورست شدهاند: برخی برای ثبت افتخار، برخی برای گذران زندگی، و برخی به دنبال یافتن معنایی عمیقتر.
کتاب بهخوبی پیوند میان انسانها و طبیعت را به تصویر میکشد؛ پیوندی که در مسیر دشوار و پرفرازونشیب اورست، گاه محکمتر و گاه شکنندهتر میشود. شرایط سخت صعود، تصمیمگیریهای پیچیده، مواجهه با مرگ و از دست دادن همراهان، و در نهایت پیروزی که بهجای سرخوشی، حس تردید و اندیشهای تلخ را به همراه دارد، همه در این کتاب بازگو شده است.
در بخشی از کتاب، نویسنده به تأثیرات کمبود اکسیژن بر ذهن اشاره میکند؛ اثراتی که در لحظات نگارش نیز خود را نشان میدهند. این خودافشاگری صادقانه، خواننده را با واقعیتی تلخ اما انسانی روبهرو میسازد: فتح اورست نه تنها نبرد با طبیعت، بلکه نبردی درونی است؛ نبردی با خود، با ترسها، با مرگ و حتی با مفهوم موفقیت.
در پایان صعود، وقتی بالاخره بر قلهی اورست میایستد، احساسی دور از انتظار بر نویسنده غلبه میکند. بهجای سرخوشی، نوعی سردرگمی و خلأ ذهنی. این احساس، بهنوعی یادآور داستان سیمرغ در منطقالطیر عطار است؛ مرغان که پس از سفری طولانی به قلهی قاف میرسند، با خود روبهرو میشوند. همانطور که آن پرندگان، خود را سیمرغ مییابند، نویسنده نیز درمییابد که اورست، تنها یک قلهی فیزیکی نیست؛ بلکه جستوجویی است برای یافتن حقیقتی که درون خود انسان نهفته است.
کتاب، سفری درونی را نیز بازتاب میدهد؛ سفری به ناکجا، به سرزمینی که مقصد آن مشخص نیست. همانطور که در زندگی روزمره، گرفتار روزمرگی و فناوری میشویم، صعود به اورست نوعی خروج از این چرخهی خستهکننده است؛ گریز از وابستگیها و رویارویی با «خود.»
این اثر، با روایت سرگذشت افرادی که برخی به هدفی مشخص آمدهاند و برخی بهدنبال پاسخ به پرسشی گنگ، از مرزهای سادهی یک گزارش صعود فراتر میرود. در کنار هیجان و خطر، نوعی تفکر فلسفی را به تصویر میکشد؛ تفکری که انسان را به اندیشیدن دربارهی هدف، زندگی و معنای پیروزی فرا میخواند.
از طرفی، شرایط سخت صعود، ناپایداری هوا، طوفانهای سهمگین، سرمازدگی و حتی از دست دادن انگشتان، همگی بخشی از واقعیت تلخی است که نویسنده با صداقت و بدون اغراق به آن پرداخته است. این صداقت، کتاب را از سطح یک سفرنامهی صرف به یک اثر تأملبرانگیز تبدیل میکند؛ اثری که نشان میدهد چگونه صعود به بلندترین قلهی دنیا میتواند منجر به کاوشی عمیق درون انسان شود.
روزنوشتهای صعود به قله اورست (در جستوجوی آن) تنها یک کتاب نیست؛ بلکه سفری است که خواننده را از ارتفاعات سرمازدهی هیمالیا به ژرفای اندیشه و احساس میبرد. کتابی که نه فقط برای علاقهمندان به کوهنوردی، بلکه برای همهی کسانی که در جستوجوی معنا هستند، جذاب و خواندنی است.